لعنتی

ساخت وبلاگ

اون و یارش منو یادش هع نه اینجوری خیلی میشه خوش به حالش اون و یارش منو رفیق فابش اینم از جواب کارش لعنتی...
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 13:09

همیشه از حرفایی که زدی و باعث شدی دلم بشکنه گذشتم همیشه از چیزای که گفتی و باعث شدی قلبم بلرزه گذشتم اما تو هیچوقت برایه من گذشت نداشتی حتی به خاطر کارایه بدت معذرتم نخواستی و سعی کردی فقط خودتا توجهی کنی نمیدونم......شاید حقمه لعنتی...
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 110 تاريخ : يکشنبه 8 فروردين 1400 ساعت: 16:12

گفتم خدایا!

یه روز از عمرما کم کن بزار بهش برسم 

گفت نمیشه

گفتم خوب ده سال از عمرما کم کن بزار بش برسم

بازم گفت:نمیشه

گفتم خوب همه عمرما بگیر فقط بزار یه روز پیشش باشم

خدا بغض کرد و گفت :اخه چیکار کنم وقتی نمیخوادت

لعنتی...
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 8 فروردين 1400 ساعت: 16:12

" ســاعــت هــشت کــلاس زبــانش تعــطیل مــیشد... مـــیرفــتم یکــم اونور تر وایــمیستــادم... هـــمکـلاسیــاش مــنو مــیدیدن ســرشونو بــرمـیگردوندن بــا خــنده بــهش مــیگفـتن بفــرمـایید آقـاتونم اومــد!!! پــاشو از دره آمــوزشــگاه مــیذاشــت بیـــرون مــثل هــمیشه قــلبم تــاپ تــاپ مــیزد ... لبــخندش دیــگه بــدتر!!! بــرق ِ اون چــشـمای ســبز کــه دیــگه هــیچی!!! هـــععععععی... چــه دوران لعنتی...ادامه مطلب
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 107 تاريخ : يکشنبه 8 فروردين 1400 ساعت: 16:12

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟ هیچکس جوابی نداد  همه ی کلاس یکباره ساکت شد  همه به هم دیگه نگاه می کردند  ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین  در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود.  لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود  بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید . بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟ لنا با چشما لعنتی...ادامه مطلب
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 111 تاريخ : يکشنبه 8 فروردين 1400 ساعت: 16:12

تو حیاط دبیرستان با یه نفر بدجوری درگیر شدم فکر کنم فهمیده بود از خواهرش خوشم میاد چون هیکل من بزرگ تر اون بود و اون یکم  ریز میزه بود بچها داد میزدن  قورتش بده بزنش بزنش تا این که یه مشت زد زیر چشمم و حسابی خودشو خالی کرد فرداش وقتی رفتم عشقمو ببینم گفت بمیرم الهی حداقل توام یه مشت میزدی گفتم دلم نیومد گفت چرا؟؟؟گفتم اخه چشماش شبیه تو بود

[ شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۶ ] [ 19:56 ] [ نیلوفر .ش ]

[ ]

لعنتی...
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:20

دختر:شنیدم داری ازدواج میکنی مبارکت باشهپسر :مرسی انشاالله قسمت شمادختر:میشه برا اخرین بار یه خواهش ازت بکنم پسر:اهوم بگو دختر:میشه اگه یه روزی بعد ازدواجت بچه دار شدی بچت دختر بود اسم منا بزاری روش؟؟؟ پسر:چرا؟میخوای هروقت نگاش میکنم صداش میکنم درد بکشم و یاد تو بیفتم؟ دختر:نه اخه میگن دخترا عاشق باباهاشونن میخوام بدونی چقدددددد عاشقت بودم لعنتی...ادامه مطلب
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 156 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:20

چرا گریه ؟؟

سرتو بگیر بالا پرنسس تاجت داره میفته

لعنتی...
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 168 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:20

لعنت به خیابانی که در آن فروختن مواد  آزاد است

اما گرفتن دستان کسی که دوستش داری جرم

لعنتی...
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 151 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:20